فیک کور پارت۶۲(اخر)

ا/ت:وای!(جیمینو میشونه روی صندلی جلو و درو میبنده روش.)چقدر حرف میزنه!
ا/ت هم در حالی باد لایه کتش میوزه روی صندلی جلو یعنی راننده میشینه.
ا/ت:بریم.
جیمین:دستمو باز نمیکنی؟
ا/ت ابروهاشو بالا میندازه و میگه:نه.
جیمین:چرا؟
ا/ت:چون فرشته ها که دستگیر نمیشن.میشن؟
جیمین:وای خدا!باشه.
ا/ت:حرص خوردی؟
جیمین:اره.
ا/ت:حالا برات بازش میکنم.
جیمین:واقعا مریضی.(دستشو میاره جلو و ا/ت دستشو باز میکنه.)
ا/ت:به تو رفتم.
جیمین:حالا کجا باید بریم.
ا/ت:شوگا کجاهامیره معمولا وقتی حالش بد میشه؟
جیمین:نمیدونم...اهان!میره یه کتابخونه.
ا/ت:کتابخونه؟
جیمین:اره یه کتابخونه اس که شوگا عاشق دختری که اونجا کار میکنه برای همین زمان های که حالش بد میشه میره اونجا.
ا/ت:پس میریم اونجا.
جیمین:بریم.
ا/ت و جیمین میرن کتابخانه و ماشینو جلوی در پارک میکنن و میرن داخل.
ا/ت ناگهان شوگا را که درحال ورق زدن کتاب بودو میبینه.
ا/ت میره و از پشت سر شوگا تفنگشو میزاره روی سرش.
شوگا:سلام ا/ت و البته جیمین.
جیمین:منو از کجا دیدی؟
شوگا:کی دل باخته ی ا/ته؟
ا/ت:این حرفا مهم نیست.شوگا پاشو باید بامن بیای!
شوگا:تعجب نکردی که زندم؟

بقیه اش پست بعدی🚗

لایک×_×

#فیک_بی_تی_اس#فیک

melina_rz7_2
دیدگاه ها (۰)

فیک کور پارت۶۲(اخر)

فیک کور پارت۶۲(اخر)

مکان های...

کیا

سناریو بیبی مانستر

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۳

شوهر دو روزه. پارت۷۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط